حقوق بشر و جایگاه آن در مبارزه سیاسی!
در گزارش سالانه سازمان نظارت بر حقوق بشر آمده که وضعیت حقوق بشر در ایران به
وخامت گرائيده و این در حالیست که وضعیت حقوق بشر در جهان و بالاخص در کشورهای
منطقه در سال 2004 خوشحال کننده بوده است.*در اکثر کشورها طی سال گذشته در این
زمینه پيشرفتهائی حاصل شده بود و تاسف آور است که کشور ما جزو کشورهائی بوده که در
یکسال اخیر تعرض به حقوق بشر در آن شدت يافته است. طبیعتاً روند منفی رعایت حقوق
بشر در ایران را میتوان در رابطه با تغييراتی توضیح داد که در تعادل نیروهای سیاسی
در کشور رخ داده و در همین رابطه شاید می بایست به انتظار روزهای دشوار تری نیز بود
.
آنچه مرا به نوشتن این یادداشت واداشت، توضیح تغييراتی نیست که در توازن نیروهای
سیاسی در ایران رخ داده و به سهم خود تاثیراتی بر رعایت حقوق بشر در ایران بجای
گذاشته است. شکی نیست، هرگاه که بنیادگرایان حاکم بر ایران مقاومت محدود تری در
مقابل خود احساس نمایند تعرض به حقوق بشر را افزایش میدهند. آنچه من در نوشته های
مختلف کمتر مشاهده میکنم، نقشی است که اپوزسیون ميتوانسته و میتواند در این راستا
ایفا نماید. ما که به رعایت حقوق بشر معتقدیم و در این راستا میکوشیم، آیا توانسته
ایم طی سالهای اخیر در حد امکانات خود موثر عمل کنیم؟ و بالاخص چنین مبارزه ای آیا
جایگاه شایسته خود را در فعالیت فعالین و سازمانهای سیاسی اپوزسیون ایران یافته
است؟
نگاهی گذرا به آرشیو نشریات اینترنتی در این زمینه میتواند تصویر روشنی بهما ارائه
دهد. هر روز مقالات بسیاری توسط فعالان سیاسی در نشریات مختلف خارج از کشور منتشر
میگردد و در آنها شرائط سیاسی حاکم بر ایران و راههای تغيير توازن نیروها مورد
بررسی قرار میگیرند. هر روز دهها مقاله در رابطه با افشای شرائط حاکم بر ایران و
اثبات ضرورت تغييراتی در حکومت جمهوری اسلامی، منتشر میگردد. اما در برابر آنها،
نوشتههايی که هدفش تقویت مبارزه ای مشخص در رابطه با رعایت حقوق بشر در ایران باشد
در صد کوچکی را به خود اختصاص میدهند.
امروزه در ایران مبارزه برای کسب دستاوردهای معینی در این رابطه، جریان دارد.
مبارزه ای که نه تنها برای افشای رژیم، بلکه بخاطر تغییراتی مشخص و پیروزی در آن
راستاست. موفقیت در چنین تلاشهائی است که به شرکت کنندگان در حرکت امید داده و آنان
را به کوشش های نوینی در سطوحی بالاتر متقاعد ميسازد. کسانی که تصور ميکنند متشکل
شدن مردم در راه تحولات بنيادين، بدون گذار از مبارزه برای تغييرات کوچک ممکن است،
دچار خطا هستند. برای مثال، کسانی که تصور ميکنند حرکت دوم خرداد، حادثهای بوده که
تنها در عرض چند روز رُخ داد و يا تنها نتيجه فعالیت نیروهای سياسی معینی بوده، در
اشتباه هستند. جوانان و زنانی که نيروی محرکه اصلی اين حرکت بودند، سالها پیشتر از
دوم خرداد ذره ذره و سنگر به سنگر مبارزه کرده و رژیم را به عقب نشينی وادار کرده
بودند. هزاران دانشجوي دختر و پسری که زمانی اجازه نداشتند در دانشگاه با هم حرف
بزنند، با بی اعتنايی به قوانين رژیم، حاکمين را وادار کردند که در عرصه های مشخصی
گام به گام عقب بنشينند. دراين راه صد ها تن از آنان شلاق خوردند و شبهای زیادی را
در بازداشتگاهها گذراندند. زنان و دختران بيشماری برسر جابجائی هر ميليمتر روسریشان
مبارزه کرده و بارها به اتهام بدحجابی مجازات شدند. دهها کانون متشکل از روشنفکران،
فارغ التحصيلان، وکيلان و .. از همان امکانات محدود دوره اول رياست جمهوری رفسنجانی
بهره گرفته و خود را تثبيت نمودند. اين تلاشها و موفقيت های معين در همین عرصه های
شاید به نظر برخی کوچک و به نظر من بزرگ، زمينه ساز مشارکت آنان در حرکت دوم خرداد
گرديد و امید تغییرات بزرگتر را در دل هزاران جوان کاشت و آنها را واداشت تا
خيابانهای تهران را به صحنه تبليغات انتخاباتی و انعکاس خواسته های خود بدل سازند
وشرايطی مشابه دورانهای انقلابی پديد آورند.
آنچه ما در خارج از کشور ميتوانيم انجام دهيم حمايت از مبارزات معينی است که در
راستای حقوق بشر، آزادي تشکل ها، آزاديهای فردی، رفتاری و فرهنگی در جامعه جريان
دارد. ما ميتوانيم در سطح بينالمللی برای چنين مبارزاتی پوشش حمايتی پديد آوريم و
سرکوب آنان را دشوار سازيم.
مريم سطوت
ژانویه 2005