شکل گیری سازمان دانشجویان و جوانان پیشگام 1
مصاحبه
کننده: علی صمد
بخش اول: سازمان دانشجویان پیشگام
قبل از آنکه به بحث در مورد چگونگی تشکيل سازمان دانشجويان پيشگام بپردازيمٍ،
ميخواستم کمی بعقب برگردیم و راجع به تشکل های دانشجويي در دوره های گذشته صحبت
کنيم.
تشکلهای دانشجويي شکل گرفته در دوره انقلاب، منجمله سازمان دانشجويان پيشگام اولين
تشکلهای سياسی دانشجويي نيستند. در دهه های 30 و 40 سازمانهای دانشجوئی وابسته به
احزاب سياسی وجود داشتند. قبل از 28 مرداد سازمان های دانشجويي وابسته به حزب توده
ايران و جبهه ملی و در سالهای اول دهه 40 سازمان دانشجويي جبهه ملی فعال و نيرومند
بودند. پس از رفرم های دهه 40 و تضعيف سازمانهای سياسی اپوزيسيون، سازمانهای
دانشجويي وابسته به اين احزاب نيز بتدريج موقعيت خود را از دست داده و از نيمه دوم
دهه 40 حضوری در دانشگاهها و فعاليت های دانشجويي نداشتند
عدم حضور بدليل ضرباتی بود که ساواک به سازمانهای وابسته به
جبهه ملی و حزب توده ايران وارد کرد یا دلایل دیگری داشت؟
ضربات پليس قطعا در تضعيف اين احزاب نقش داشت. ولی آنچه در اين سالها منجر
به تضعيف نفوذ اين جريانات در دانشگاهها شد، عمدتا دلايل سياسی داشت.
در دانشگاهها از نيمه دوم دهه 40 جنبشی شکل گرفت که کيفيتا با گذشته متفاوت بود.
جنبشی که خواهان دگرگونی در همه عرصه های حيات سياس و اجتماعی جامعه بود. جنبشی که
بيش از آنکه با مبارزات پيشين دانشجويان مشابه باشد، با جنبش دانشجويی در اروپا و
آمريکا در اين سالها مشابهت داشت. سازمانهای سياسی سنتی قادر به پاسخگويي به
راديکاليسم اين جنبش نبودند و نميتوانستند در راس اين جنبش قرار گيرند. يکی از
خصوصيات اين جنبش نفی نقش رهبری کننده سازمانها و احزاب سياسی موجود بود.
در اين سالها انجمن های نمايندگان دانشجويان در برخی از دانشگاهها انتخاب شدند ولی
سازمان سراسری دانشجويی وجود نداشت. بخش بزرگی از دانشجويان فعال با فعاليت های
علنی دانشجويی مخالف بودند و شرکت يا عدم شرکت در اينگونه فعاليت ها، يکی از مرکزی
ترين مباحث فعالين دانشجودر آن سالها بود.
با شکل گيری سازمانهای چريکهای فدايی خلق و مجاهدين خلق که محصول راديکاليسم حاکم
بر روشنفکران و دانشجويان ايران بودند، دانشجويان علاقمند به مسايل سياسی ـ اجتماعی
عمدتا به اين سازمانها گرايش پيدا کرده و آنها را نماينده خود ميدانستند. چگونگی
برخورد با مبارزات سياسی و فعاليت های علنی در دانشگاه، در درون خود اين سازمانها
نيز تداوم يافت و کادرهای اين دو سازمان بالاخص فداييان برخورد های متفاوتی با اين
امر داشتند.
با توجه به اينکه شما از مسئولين فعاليتهای دانشجويی در
آنزمان بوديد، نقش شما در سازمان فداييان در اين رابطه چه بود؟
من در سالهای 1352 - 1351 در ارتباط با سازمان و تحت مسئوليت رفيق حميد اشرف
و مسئول فعاليت های دانشجويی سازمان بودم. حميد اشرف قصد داشت که شاخه (تيم معينی)
را بعنوان شاخه سياسی سازمان دهد و تصميم بر اين بود که من هم مخفی شده و در اين
تيم و با مسيوليت بخش دانشجويی سازماندهی شوم.
آيا چنين شاخه ای بعد ها تشکيل شد؟
من در مهرماه سال 52 قبل از مخفی شدن، دستگير شدم و بنظر ميرسد که اين ايده
بعدها پيگيری نشد. در آنزمان بخشی از رهبری و کادرهای سازمان چنين نوع فعالِيت هايي
(فعاليت های علنی دانشجويی) را کم ثمر و ارتباط گيری با آنزا خطرناک ميدانستند.
مثلا رفيق علی اکبر جعفری که درآنزمان فرد دوم سازمان بود چنين نظری داشت. من
نميدانم عدم تلاش سازمان جهت رهبری مبارزه دانشجويی تا چه حد متاثر از اين مباحث و
تا چه حد ناشی از مشکلات عملی بود.
هدايت مبارزات دانشجويی با توجه به نفوذ سازمان در دانشگاهها
که بهمراه هواداران مجاهدين اکثريت قريب باتفاق دانشجويان فعال را تشکيل ميدهند،
چگونه انجام ميشد؟
تا آنجا که من اطلاع دارم رهبری سازمان تلاشی برای هدايت اين مبارزات انجام
نميداد. فعاليت سازمان در آن سالها در سطح دانشگاه به تبليغات، پخش اعلاميه و
عضوگيری از فعالين دانشجو محدود بود. دانشجويان هوادار سازمان بدون ارتباط مستقيم
تشکيلاتی اين مبارزات را آنگونه که خود تشخيص ميدادند رهبری ميکردند و نقشی تعيين
کننده در هدايت اين مبارزات داشتند.
آيا در طی سالهای دهه 50 تلاشی برای شکل دهی سازمان دانشحويی بعمل آمد؟
در سال 51 دانشجويان فعال هوادار سازمان تصميم گرفتند که اطلاعيه های خود را در
رابطه با مسايل دانشجويي با يک امضا واحد منتشر کنند و نام دانشجويان مبارز را
انتخاب کردند. اين تصميم ابتدا در دانشکده فنی اجرا شد و سپس دانشجويان هوادار
سازمان چريکهای فدايی خلق در ديگر دانشکده ها نيزاز اين نام استفاده کردند.
آيا ميتوان دانشجويان مبارز را يک سازمان دانشجويی بحساب
آورد و آنرا پيش درآمد سازمان دانشجويان پيشگام دانست؟
دانشجويان مبارز تنها يک عنوان بود و محافل مختلف بدون رابطه با يکديگر از
اين عنوان استفاده ميکردند. محافل هوادار سازمان در بسياری از موارد، مواضع متفاوتی
داشتند و بهمين دليل مواضع مندرج در اين اطلاعيه ها هر گاه از جنبه افشاگری فراتر
رفته و رهنمود و يا موضع گيری مشخصی را مطرح ميکرد، با يکديگر متفاوت بودند.
ايده تشکيل سازمان دانشجويان پيشگام برای اولين بار برای شما
چه زمانی مطرح شد؟
من در تابستان سال 56 از زندان آزاد شدم. با تعديلی که در سياست سرکوب صورت
گرفته بود، فضای دانشگاهها دگرگون شده بود. مباحث سياسی آزادانه تر انجام ميشد.
جزوات سازمانهای سياسی ورق ورق شده، در کنار ديوار چيده ميشد و برخی از دانشجويان
در حاليکه برای شناخته نشدن کت هايشان را روی سرشان ميکشيدند، ساعتها نشسته و اين
جزوات را مطالعه ميکردند. هر چند هواداران سازمان در ميان دانشجويان، موقعيت
انحصاری گذشته را نداشتند و بخشی از دانشجويان چپ به حزب توده ايران و يا نيروهای
خط سوم گرايش پیدا کرده بودند، ولی کماکان نيرومند بودند.
با اوج گيری جنبش توده ای در سال 57، جنبش دانشجويی گسترده تر و فعالتر شد. تاريخ
سازمان و انطباق مواضع سازمان با روانشناسی دانشجويان در اين مقطع، به تقويت نيروی
سازمان در دانشگاهها انجاميد چنانکه در نيمه دوم سال 57 مجددا اکثريت قاطع
دانشجويان چپ بسازمان گرايش پیدا کردند. در دانشگاهها بر خلاف کل جامعه، هوادارن
خمينی مسلط نبودند و بخش عمده دانشجويان گرايش چپ داشتند.
من در تابستان سال 57 به اين نتيجه رسيدم که امکان تشکيل يک سازمان علنی سياسی
دانشجويي وجود دارد. من در آنزمان زندگی مخفی داشتم و در ضمن با تعدادی از مسيولين
اصلی فعاليت های دانشجويي در رابطه بودم. بالاخص پس از 17 شهريور ماه باين نتيجه
رسيدم که امکانات رژيم برای سرکوب محدود گرديده و بطور فعال در اين جهت اقدام کردم.
رهبری سازمان در اين زمينه چه موضعی داشت؟
در آنزمان هر يک از کادرهای سازمان در حيطه فعاليت خود از اختيار عمل
برخوردار بودند و حق تصميم گيری داشنتد و من در ارتباط با فعالين دانشجو و مبارزات
دانشجويي بودم و ميتوانستم تصميم گيری کنم. در سطح رهبری سازمان تشکيل يک سازمان
دانشجويي علنی مورد بحث قرار نگرفت. من همان اوايل اين ايده را يکبار در جلسه مشترک
هيات اجرايی و شورای سياسی مطرح کرده و نظر و تصميم خود را که قصد دارم در اين جهت
حرکت کنم با رفقا در ميان گذاشتم. رفقا مجيد عبدالرحيم پور و رضا غبرايی با اين فکر
برخورد مثبت داشتند ولی اين ايده زياد جدی گرفته نشد و بحثی صورت نگرفت. يکبار هم
زمانی که کار تا حد زيادی پيش رفته بود و در صدد اعلام رسمی تشکيل اين تشکيلات
بوديم به خانه ای که فرخ نگهدار و عليرضا اکبری در آن زندگی ميکردند رفتم و تمام شب
را در رابطه با مسايل مختلف منجمله سازمان پيشگام صحبت کرديم. آنها بشدت از اين
اقدام استقبال کرده و يکسری پيشنهادات مثبت مطرح کردند. البته اگر اين بحث بطور جدی
در سازمان مطرح ميشد قطعا برخی رفقا با آن مخالفت کرده و مباحثی درگير ميشد. مثلا
مسيول شاخه ما احمد غلامی (هادی) نسبت به اقدامات من بدبين بوده و از اين بيم داشت
که اينگونه اقدامات ضرباتی را متوجه سازمان سازد و ما چند بار دراين رابطه با هم
مباحث گاها تندی داشتيم. پس از تشکيل اين سازمان و آشکار بودن نتايج مثبت آن، همه
رفقا از آن استقبال کردند.
من بيشترين گفتگوها در اين زمينه را با تعدادی از رهبران فعاليت های دانشجويي که با
آنها در رابطه بودم، داشتم و در قرارهای متعددی که با هر يک از آنها جداگانه انجام
ميدادم، جوانب کار را مورد بررسی قرار میداديم.
شما با چه کسانی در رابطه بوديد؟
من با علی سليمی (دانشکده پلی تکنيک)، اصغر سليمی ( کشاورزی)، تقی قانع خشک
بيجاری (دانشسرای عالی)، محمد رضا صاحب نسق (دانشکده فنی) در رابطه بودم و هممچنين
حميد چشم براه و آذر از دانشکده اقتصاد با مريم سطوت که با من در يک شاخه بود، در
رابطه بودند و ارتباط با آنها هم از اين طريق برقرار بود. در ابتدا همين 5 دانشکده
باضافه نمايندگان دانشکده های علم و صنعت و دانشکاه صنعتی اولين جلسات را برگزار
کرده و تشکيل سازمان پيشگام را زمينه سازی کردند. البته من با افراد فوق جداگانه
رابطه داشتم وهر يک از آنها، از رابطه ديگران با سازمان مطلع نبودند.
چطور شد نام دانشجويان پيشگام را انتخاب کرديد؟
من در ابتدا بر اين نظر بودم که نام اين سازمان، دانشجويان مبارز باشد و
تداوم مبارزات دانشجويان در دهه 50 را منعکس کند. اين ايده با يک مشکل مواجه شد. پس
از ضربات سال 55 و بالاخص پس از انشعاب بخشی از کادرهای سازمان در مخالفت با مشی
مسلحانه و پخش جزوه نوشته شده توسط تورج حيدری بيگوند در اين رابطه، تعداد زيادی از
هواداران سازمان در دانشکاهها ضرورت مشی مسلحانه را رد کردند. تعدادی از آنان که از
فعالين فعاليتهای دانشجويي در دانشکده فنی دانشگاه تهران بودند سازمان رزمندگان را
بنيانگذاری کردند (محمود وحيدی و سعيد کرد). ولی کماکان از عنوان دانشجويان مبارز
در اعلاميه های خود استفاده ميکردند، در نتيجه عنوان دانشجويان مبارز از سال 56
توسط دانشجويان متمايل به سازمانهای خط 3 نيز مورد استفاده قرار ميگرفت و انتخاب
اين نام ميتوانست اغتشاش پديد آورد. مابين نامهای متعددی که پيشنهاد شده بود، نام
پيشگام برگزيده شد.
نقش سازمان دانشجويان پيشگام در جريان انقلاب چه بود؟
در ماههای قبل از انقلاب تشکيلات سازمان چريکهای فدايي خلق کماکان مخفی بود
و طبيعی است که امکانات حرکت يک سازمان مخفی محدود است. سازمان دانشجويان پيشگام از
همان آغاز فعاليت رسمی از امکانات بسيار گسترده ای در مقايسه با قبل برخوردار شد و
بهمين دليل بخش عمده فعاليت نيروهای جريان فدايي از کانال اين سازمان عملی ميشد.
پيشگام با سازماندهی نمايشگاه و جلسات مختلف، امکان تجمع هواداران دانشجو و غير
دانشجوئی سازمان را ممکن کرده بود. فعاليت علنی اين سازمان، بدان امکان ميداد که در
ابعادی اساسا متفاوت با گذشته، جريان فدايي و مواضع آنرا در سطح جامعه معرفی کند.
نيروی عملی جريان فدايي در ماههای قبل از انقلاب در وحله اول دانشجويان پيشگام
بودند. در جريان انقلاب هم اين سازمان بدليل امکاناتش در بسيج نيرو و حضور متشکل
نيروها در انقلاب نقش برجسته ای ايفا کرد.
ساختار رهبری اين سازمان چگونه بود؟
اين سازمان پس از تشکيل، خصوصيت غير متمرکز خود را آگاهانه ادامه داد.
دانشکده های مختلف اختيار عمل داشتند و رهبری رسمی وجود نداشت. هماهنگی دانشکده ها
از طريق جلسات مشترک نمايندگان دانشکده ها برگزار ميشد. اين شکل فعاليت درماههای
قبل از انقلاب با شرايط تطابق داشت و مشکلی بوجود نمياورد ولی پس از انقلاب و تشکيل
دفتر مرکزی پيشگام، شکل دهی رهبری متمرکز ضروری بود. هرچند در اين دوره تا حدی
ساختار رهبری شکل گرفت ولی تاخير در شکل دهی مرکزيت رسمی اين سازمان، دشواريهای
متعددی پديد آورد. در اين دوره رضی تابان و علی سليمی نقش مرکزی را در اداره دفتر
پيشگام بر عهده داشتند.
وضعيت اين تشکيلات در دانشگاههای شهرهای ديگرکشور (بجز
تهران) چگونه بود؟
پس از شکلگيری سازمان دانشجويان پيشگام در تهران، اين سازمان بالاخض پس از
انقلاب بسرعت گسترش يافت و در همه شهرهايی که دانشگاه داشتند، دفاتر پيشگام تاسيس
شد. اين سازمانها عمدتا براساس تجربه و الگوی سازمان پيشگام در تهران سازماندهی
ميشدند.
آنان مستقل از تشکيلات مرکزی پپشگام در تهران سازماندهی شده و در رابطه با تشکيلات
سازمان فداييان در محل فعاليت ميکردند. رابطه آنان با دفتر مرکزی پيشگام در حد
انتقال تجربه و رد و بدل اعلاميه و نشريات بود. حلقه واصل اين تشکل ها با يکديگر
سمت گيری ، اعتقادات و سياست های مشترک بود. بخش عمده فعاليت های سياسی وتبليغی
سازمان توسط پيشگاميها انجام ميشد.
تجربيات سازمانهای دانشجويي گذشته مثلا سازمانهای دانشجويي
وابسته به حزب توده ايران تا چه حد توسط پيشگاميها مورد استفاده قرار گرفت؟
دانشجويان پيشگام تداوم مبارزات دانشجويان در نيمه دوم دهه 40 ودهه 50 بودند
و متاسفانه ارتباط اين جنبش با مبارزات دانشجويان در دهه 30 و اوايل دهه 40 ضعيف و
حتی ميتوان گفت گسسته بود. تجربيات پيشين مبارزات دانشجويي بندرت مورد استفاده
پيشگاميها قرار میگرفت.
رابطه سازمان وتشکيلات پيشگام چگونه بود؟
تا آنجا که به مسئولين سازمان پيشگام برميگردد، آنها رهبری سازمان را بطور
کامل تاييد کرده و آماده آن بودند که در چهارچوب تصميمات رهبری سازمان فعاليت
نمايند ولی با اين وجود اين رابطه در ابتدا دچار ابهام و مشکل آفرين بود. تشکيلات
پيشگام بعنوان يک تشکيلات سياسی دانشجويي در قبال همه مسايل سياسی پر اهميت جامعه
موضع گيری ميکرد. اين موضع گيريها بالاخص بدليل خصلت غير متمرکز اين سازمان، در
برخی موارد از نظر رهبری سازمان غير دقيق و يا نادرست بود و با توجه به نيرومندی
اين سازمان و عدم روشنی حيطه وظايف تشکيلات پيشگام، مشکلات و تنشهايی را در روابط
رهبری سازمان فداييان و پيشگام بوجود مياورد
در اواسط سال 58 جلسه ای با شرکت من و رفقا مجيد عبدالرحيم پور، علی توسلی، اصغر
سلطان آبادی و رحيم اسداللهی مسئولين تشکيلات سازمان و تشکيلات تهران برگزار گرديد.
از پيشگاميها هم مريم سطوت و رضی تابان شرکت داشتند. برای من اين جلسه يکی از
دشوارترين جلساتی بود که در آن دوران داشتم. در اين جلسه تشکيلات پيشگام و من بشدت
تحت فشار فرار گرفتيم. حتی پيشنهاد شد که تشکيلات پيشگام بعنوان يک سازمان منحل شده
و کادرهای آن در تشکيلات سازمان سازماندهی شوند و با سازماندهی تعدادی از دانشجويان
در يک کميسيون، تنها از عنوان پيشگام برای صدور اطلاعيه های سازمان استفاده شود. ما
با اين نظر مخالفت کرديم (البته مجيد و علی توسلی نيز با اين نظر موافق نبودند) و
بعد از ساعتها بحث (مشاجره) تصميم گرفته شد که رابطه سازمانهای محلی پيشگام با دفتر
پيشگام قطع شده، آنها در ايالات تحت رهبری کميته های ايالتی سازمان يابند و در
تهران هم بخش عمده کادرها و مسيولين سازمان پيشگام از اين سازمان بيرون آمده و در
تشکيلات سازمان سازماندهی شوند. اين تصميمات کنترل سازمان بر پيشگام را افزايش
ميداد و نگرانی هايی را که وجود داشت تخفيف ميداد. انتقال کادرهای مسئول پيشگام به
سازمان از لحاظ تقويت تشکيلات سازمان مثبت بود ولی من نگران بودم که انتقال يکجای
اکثر مسئولين؛ مشکلات جدی برای اين سازمان پديد آورد. خوشبختانه از آنجا که کادرهای
اين تشکيلات از لحاظ تجربه و توان سياسی تفاوت زيادی با هم نداشتند، اين خلا بسرعت
توسط کادرهای ديگر پر شد و ضربه مهمی به اين تشکيلات وارد نشد.
آيا اين نگرانی از ديد عمومی غالب بر نيروهای سياسی در رابطه
با سازمانهای تودهای ناشی ميشد؟
ميتوان بين ديد غالب و نگرانی سازمان ارتباط برقرار کرد. ولی در آنزمان
علاوه بر مشکلی که ذکر کرديد دشواری ديگری هم وجود داشت. نيروهای چپ در آنزمان
معتقد بودند که بايد سعی کرد رهبری تشکلهای توده ای را در دست گرفت و اين تشکلها را
در راستای سياست های حزب هدايت کرد. سازمان هم در همين چهار چوب برخورد ميکرد. نحوه
برخورد سازمان با اتحاد ملی زنان و کانون مستقل معلمان از اين ديدگاه ناشی ميشد و
منجر به خروج سازمان از اين تشکل ها و شکل گيری تشکلهای وابسته به سازمان گرديد. در
رابطه با موضوع مورد بحث، مشکل ديگری علاوه بر آن ديدگاه ها وجودداشت. به نظر من
کمبود تجربه در رابطه با کارهای سياسی علنی و توده ای و ناتوانی سازمان در هدايت
چنين تشکل هايی، در رهبری سازمان عدم اعتماد به نفس پديد مياورد. برای مثال پس از
انقلاب ما تصميم گرفتيم يک سازمان موازی شکل دهيم که بخشی از فعاليت های سياسی،
تبليغی سازمان را عهده دار شود و من مسئول اين کار شدم و جمعی از استادان،
هنرمندان، روزنامه نگاران و فعالين اجتماعی صاحب نام و برجسته را که به سازمان
تمايل داشتند جمع کرده و جلسات متعددی برگزار کرديم. زمانيکه کار به نتيجه رسيده
بود و ما در آستانه اعلام تشکيل اين سازمان بوديم، کميته مرکزی سازمان موضوع را
مورد بحث قرار داده و تصميم گرفت فعاليت در اين رابطه را فورا و بطور کامل متوقف
کند. وحتی پيشنهادهای مبنی بر برخورد منعطف تر و يافتن راههای مناسب همکاری، در
مشاوره با کادرهای مزبور مورد توجه قرار نگرفت. همين نحوه برخورد در رابطه با جبهه
ملی دمکراتيک صورت گرفت. جريانهای چپ با وجود ديدگاههای نادرستشان در رابطه با تشکل
های توده ای، تجربيات طولانی در رابطه با سازمانهای جوانان وابسته به خود داشتند. و
اين مشکل در سازمان فداييان به نظر من بعلت دلايلی که ذکر کردم وجود داشت. اين
دشواری بعدها بخصوص پس از رابطه نزديکتر با حزب توده ايران واستفاده از تجربيات اين
حزب حل شد و رابطه سازمان پيشگام و سازمان فدايی در سالهای بعد شکل روشنی يافت.
چه در صدی از اعضا دانشجويان پيشگام دختر و چه درصدی پسر
بودند؟
من آمار دقيقی در اختيار ندارم ولی حدود نيمی از فعالين پيشگام را دختران
دانشجو تشکيل ميدادند.
در سطح مسئولين سازمان دانشجويان پيشگام، چه در صدی را
دختران تشکيل ميدادند؟
فکرميکنم درسطح دانشکده ها دختران مسئول کمتراز30 درصد مسيولين را تشکيل
ميدادند و در سطح دفتر مرکزی و مسئولين ايالتی تعداد دختران محدود بود.
بعد از انقلاب میزان نفوذ دانشجويان پيشگام چگونه است و چه
درصدی از دانشجويان به اين سازمان تمايل دارشتند؟
در انتخاباتی که پس از انقلاب در بسياری از دانشکده ها، جهت انتخاب
نمايندگان دانشجويان بعمل آمد، دانشجويان پيشگام بيشترين آرا را بخود اختصاص دادند.
تشکيلات نيرومند ديگری که تقريبا نفوذی مشابه تشکيلات پيشگام داشت، انجمن دانشجويان
مسلمان (وابسته به مجاهدين) بود. انجمن های اسلامی دانشجويِی (هوادار جمهوری
اسلامی) بمراتب از اين دو تشکيلات ضعيف تر بودد. پس از اين 3 سازمان، دانشجويان
مبارز ( خط 3) و دانشجويان دمکرات ( هوادار حزب توده ايران) تشکلهای مطرح ديگر در
دانشگاهها بودند.
من آماری که حد نفوذ هر يک از اين جريانات را بطور دقيق منعکس کند در اختيار ندارم
ولی ميتوان با توجه به نسبت نفوذ جريانات فوق الذکر نتيجه گيری کرد که پيشگاميها
حدود 30 تا 35 درصد آرا را بخود اختصاص دادند.
موقعيت سازمانهای دانشجويي وابسته به نيروهای جنبش ملی چگونه
بود؟
اين نيروها در آن مقطع نفوذی در دانشگاهها نداشتند و سازمان دانشجويي وابسته
به اين نيروها مطرح نيست و يا بسيار ضعيف است.
واکنش انجمن های اسلامی پس از شکست در انتخابات چه بود؟
آنان در ابتدا واکنش آشکاری نشان ندادند. بسياری از فعالين آنان در ماههای
اول انقلاب درگير فعاليت های سياسی در خارج از دانشگاهها بودند. پس از گذشت چند ماه
و تثبيت رژيم آشکار بود که رهبران رژيم نميتوانند تعادل نيروی شکل گرفته در
دانشگاهها را تحمل کنند. انجمن های اسلامی هم به تبع اين سياست کلی، خط مشی دشمنی
با چهار تشکل ذکر شده را در پيش گرفتند که در نهايت به انقلاب فرهنگی و تصفيه
دانشگاهها انجاميد.
رابطه سازمان دانشجويان پيشگام با سه تشکل ديگر دانشجويي
چگونه بود؟
رابطه سازمان دانشجويان پيشگام با 3 تشکل مزبورتا حد زيادی تابع تلقی سازمان
فداييان از اين سازمانهاست. در سال 58 سازمان فداييان رابطه نزديکی با سازمان
مجاهدين داشت ودر نتيجه پيشگاميها هم روابط دوستانه و نزديکی با دانشجويان مسلمان
داشتدد. سازمان دانشجويان مبارز تعدادی از کادرهای با تجربه دانشجو را در اختيار
داشت. رابطه آنان با پيشگامی ها رابطه ای رقابت آميز بود. در آنزمان سياست راديکال
در سازمان فداييان و پيشگام غالب بود و پيشگاميها عليه انجمن های اسلامی و رژيم
اسلامی بودند. دانشجويان مبارز نيز همين سياست را داشتند و تنها تفاوت اين بود که
آنان در مقايسه با پيشگاميها و دانشجويان مسلمان، تاکتيک های راديکالتری را پيشنهاد
ميکردند. پيشگاميها عليرغم همسويی سياسی، به دانشجويان مبارز اعتماد نداشتند و
تاکتيک های پيشنهادی آنان را ذهنی و ماجراجويانه ميدانستند. اين سه نيرو در برابر
انجمن های اسلامی دانشجويان قرار داشتند که عليرغم استفاده از امکانات خارج از
دانشگاه، در درون دانشگاهها منفرد بودند. رابط با سازمان دانشجويان دمکرات هم به
تبع رابطه با حزب توده ايران در آنزمان غير دوستانه بود. بالاخص سياست اين سازمان
در تاييد رژيم هم اين دوری را تشديد ميکرد. رابطه پيشگاميها با دانشجويان دمکرات
بعدها و پس از تغييرات نظری سازمان فداييان خلق بتدريج تغيير کرد.
مبارزات صنفی دانشجويان در چه سطحی بود و دانشجويان پيشگام
تا چه حد در اين مبارزات موثر بودند؟
در آنزمان مبارزات صنفی دانشجويان تحت الشعاع مبارزه سياسی در سطح جامعه بود
و اکثر دانشجويان نيز در وحله اول آنچه را که در کل جامعه ميگذشت مورد توجه قرار
ميدادند. مرکز توجه دانشجويان پيشگام بالاخص در سطح دفتر مرکزی نيز تحولات سياسی
جامعه بود.
در عين حال در دانشگاههايی که انجمن های نمايندگان دانشجويان شکل گرفته بود، اين
انجمن ها نقش موثری در اداره دانشگاهها داشتند. نظرات آنان مورد توجه مسئولين و
استادان دانشگاه قرار ميگرفت. پيشگاميها نيز که دارای بيشترين تعداد نمايندگان
بودند، از اين طريق در زمينه مسايل صنفی دانشگاهها تاثير گذار بودند.
نگاه مسئولين، اساتيد و کارمندان دانشگاهها نسبت به جرياناتی
چون دانشجويان پيشگام چه بود؟ آيا آنها از مبارزات دانشجويان پيشگام حمايت ميکردند؟
رابطه اساتيد و مسئولين دانشگاهها با تشکلهای دانشجويی تا حد زيادی به سمت
گيری فکری آنان بستگی داشت. بخشی از استادان و مسوولين گرايش های چپ داشتند و
طبيعتا رابطه آنان با تشکل های دانشجويي چپ نزديک بود. آندسته از مسئولين و
استادانی که مدافع جمهوری اسلامی بودند، به اين تشکل ها بدبين بوده و نظر منفی به
فعاليت های آنان داشتند.
سازمان فداييان در آن دوران در جنگ های کردستان و ترکمن صحرا
شرکت داشت. مواضع دانشجويان پيشگام در اين رابطه چه بود و پيشگاميها در چه سطحی از
خواستهای مردم کردستان و ترکمن صحرا حمايت کردند؟
مواضع دانشجويان پيشگام در اين رابطه همانند مواضع سازمان فداييان بود. آنها
از خواستهای مردم کردستان و ترکمن صحرا دفاع کرده ودر اين زمينه بسيارفعالانه عمل
ميکردند. عکسی که از صحنه اعدام چند تن از روشنفکران کرد در سنندج تهيه شده بود و
پوستر های چهار رهبر شوراهای ترکمن صحرا که اعدام شدند تکثير شده، و توسط پيشگاميها
در ابعاد وسيع توزيع شد. پيشگاميها فعالترين نيرو در انعکاس خواستهای مطرح در
کردستان و ترکمن صحرا در سطح جامعه بودند.
نشريه نبرد دانشجو چه وظيفه ای برعهده داشت و تا چه حد موفق
بود؟
اين نشريه متعاقب انتشار نبرد دانش آموز و موفقيت آن توسط تحريريه پيشگام
منتشر شد. اعضا تحريريه تا آنجا که بخاطر دارم عبارت بودند از ف. تابان، فريدون
احمدی، حبيب پرزين، عباس سليمی، مظفر بنی هاشمی، علی کاميابی که البته اين ترکيب
ثابت نبود و برخی ازاسامی ذکر شده تنها در دوره معينی عضو تحريريه بودند. تحريريه
پيشگام تنها وظيفه انتشار نبرد دانشجو را برعهده نداشت و اطلاعيه و اعلاميه هايی که
با امضا دانشجويان پيشگام منتشر ميشد توسط اين تحريريه تهيه ميشد. بر خلاف نشريه
نبرد دانش آموز، در رابطه با مضمون نشريه نبرد دانشچو ابهام وجود داشت. دانشجويان
فعال در آنزمان همه با مسايل سياسی ونظری درگير بودند. اين نشريه نيز چنين مباحثی
را منتشر ميکرد و از آنجا که اين مباحث در نشريات ديگر سازمان و بالاخص نشريه کار
انتشار مييافت، عملا نشريه نبرد دانشجو از نظر مضمون، نشريه ای بود شبيه نشريه کار
که با مشارکت بخش گسترده تری از کادرهای سازمان انتشار مييافت و همين مباحث را
قويتر مطرح ميکرد. اين ابهام در تداوم کار اين نشريه مشکل پديد مياورد. . در جلساتی
که در اين رابطه با مسيولين پيشگام داشتيم، موفق نشديم به تعريف جديدی از وظايف اين
نشريه و تعيين مضامينی متفاوت با ديگر نشريات سازمان دست يابيم و به همين دليل
انتشار اين نشريه تداوم نيافت و مسيولين و تحريريه پيشگام مواضع اين سازمان را از
طريق اطلاعيه ها و اعلاميه ها اعلام مينمودند.
انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها قطعا تاثير عميقی بر
فعاليت های دانشجويان پيشگام داشت. چرا دانشگاهها بسته شد؟
عدم تسلط هواداران رژيم بر دانشگاهها علت اصلی بسته شدن دانشگاهها بود. بقيه
مسايل همگی بهانه هايی برای توجيه اين عمل بود. در سطح جامعه طرفداران جمهوری
اسلامی اکثريت قاطع داشتند و موفق شده بودند حکومت خود را تثبيت کنند و در
دانشگاهها آنها در اقليت بودند. دانشگاه به مرکز مقاومت در برابر انحصارطلبی آنان
تبديل گرديده بود. با توجه به تفکر حاکم بر جريانات اسلامی، طبيعی بود که چنين
تعادل نيرويی تحمل نشود. هدف از انقلاب فرهنگی همانگونه که عمل شد، تصفيه دانشگاه
ها و تسخير اين مرکز بود که موفق هم شدند.
با توجه به اهميت اين واقعه کمی مشروحتر وقايع روز حمله به
دانشگاه و برخورد پيشگاميها را توضيح دهيد؟
از مدتی قبل مساله ضرورت انقلاب فرهنگی طرح و تبليع ميشد. از چند هفته قبل
ازحمله مطرح شد که سازمانهای سياسی دانشجويی ميبايست دفاتری را که در جريان انقلاب
تسخير کرده اند يا در دانشکده ها در اختيار دارند تحويل دهند. آشکار بود که اين
مقدمه يکسری حوادث است. ما تصميم گرفتيم که در همين نقطه ايستادگی کرده و از تحويل
دفاتر خودداری کنيم و همه نيروی خود را برای دفاع از دفاتر بسيج کرديم. پس از آنکه
رئيس جمهور وقت نيز ضرورت تحويل دفاتر را مطرح کرد و سپس دانشجويان مسلمان(مجاهدين)
اعلام کردند که دفاترشان را تخليه خواهند کرد، موضوع جديتر شد. در تماسی که با
مجاهدين داشتيم آنها نسبت به خطرناک بودن اوضاع هشدار داده و ازما خواستند درگير
نشده و دفاتر را تخليه کنيم. ما در ابتدا از تخليه دفاتر امتناع کرديم. در چند روز
قبل از حمله تبليغات گسترده ای در محلات عليه دانشجويان صورت گرفت و نيروی وسيعی
برای حمله به دفاتر بسيج گردید. آشکار بود که موضوع بسيار جديست. من شب قبل به
حوالی ميدان انقلاب رفتم و باين نتيحه رسيدم که مقاومت در برابر اين يورش امکان
ناپذير است و به کشته شدن تعداد زيادی از دانشجويان ميانجامد و بايد عقب نشينی کرد.
آنشب تلفنی نظر خود را با بقيه اعضا رهبری در ميان گذاشتم و بر خطير بودن وضع و
ضرورت تصميم گيری سريع تاکيد کردم. تعدادی از رفقا متوجه شرايط نبوده و معتقد به
مقاومت بودند. صبح زود فرخ نگهدار با من تماس گرفت و گفت که اکثر رفقا با عقب نشينی
موافقند و همچنين گفت از طرف دفتر بنی صدر با او تماس گرفته شده و قرار ملاقاتی
گذاشته شده و طرح کرد که هرچه سريعتر خود را به دفتر رياست جمهور برسانم تا دو نفری
برای اين ملاقات برويم. ما با کمی تاخير به دفتر رسيديم ولی من به محض ورود با
رسولی که جزو مسيولين دفتر بود، مواجه شدم. من او را از جريان کار مشترک برای
برقراری آتش بس در جنگ اول گنبد ميشناختم و درآن جريان رابطه خوب و کار تيمی مشترکی
را با موفقيت پيش برده بوديم. اين آشنايی فضای راحت تری برای اين ديدار بوجود آورد.
بنی صدر خيلی آشکار و صرِِيح صحبت کرد و گفت که اين طرحي است وسيعتر از گرفتن
دفاتر. آنها قصد ندارند با تسخير دفاتر کار را پايان دهند. آنها در صدد پيش برد
برنامه وسيعتری هستند که رئيس جمهور را هدف قرار داده و از الگوهای بسيج در انقلاب
فرهنگی چين ميخواهند استفاده کنند. ما نگرانی های خود را مطرح کرديم و گفتيم که فکر
ميکنيم پس از تخليه دفاتر و درهم شکستن مقاومت، تحت عنوان انقلاب فرهنگی تصفيه
دانشجويان و استادان عملی خواهد شد و از وی خواستيم که در اين زمينه رسما از جانب
دفتررياست جمهور و دولت موضع گيری شود. او مطرح کرد که چنين موضع گيری خواهد شد و
او نخواهد گذاشت که اين برنامه پيش برود. ما هم طرح کرديم که در جهت تخليه دفاتر
اقدام خواهيم کرد. پس از اين ملاقات، من با دانشجويان در دفتر پيشگام تماس گرفتم.
آنها ميگفتند دانشجويان حالت تهييج شده دارند و بخصوص اگر دانشجويان مبارز تصميم به
مقاومت بگيرند آماده پذيرش عقب نشينی نيستند. من با مسيولين سازمانهای پيکار و راه
کارگر تماس گرفته و خواهان يک ديدار فوری شدم. حوالی ظهر ديدار با اصغر ايزدی (راه
کارگر) و حسين روحانی (پيکار) صورت گرفت. ملاقات ما بدون نتيجه و با حملات تند
متقابل من و حسين روحانی خاتمه يافت. او بشدت به ايده عقب نشينی حمله کرده و سازمان
را يک جريان متزلزل و بی اراده ناميد. او در برابر استدلال من که مقاومت با کشته
شدن تعداد زيادی دانشجو و بدون نتيجه پايان خواهد يافت، ميگفت در انقلاب از کشته
دادن نبايد هراسيد. امروز 13 آبان جمهوری اسلامی است. اگر امروز چند صد دانشجو کشته
شوند، اين خونريزی همانند 13 آبان 57 آغازگر يک جنبش اجتماعی و سرنگونی رژيم اسلامی
خواهد بود. من برای بعد از ظهر همان روز قراری با نماينده دولت گذاشتم و باتفاق رضی
تابان به محل هيات دولت رفته و با حبيبی نماينده دولت صحبت کرديم. ما باو گفتيم که
رييس جمهور قول داده که موضع دولت در رابطه با عدم تعطيل و تصفيه دانشگاهها اعلام
شود و خواستار اعلام موضع شديم و او نيز مطرح کرد که اين کار صورت خواهد گرفت. با
وجود اعلام تصميم ما بر ضرورت عقب نشينی، تا عصر آنروز عقب نشينی صورت نگرفته بود.
پس از اين ملاقات قرار شد رضی فورا به دفتر پيشگام رفته و بی هيچ اما و اگر و بحثی
تخليه را اجرا کند. در اين فاصله اکثر دانشجويان نيز متقاعد گرديده بودند که مقاومت
عملی نيست و بجز اعتراضات تک و توک همه حتی دانشجويان مبارز نيز در جهت تخليه اقدام
کردند. ولی هنگام اجرای تصميم، کميته ایها دانشگاه را محاصره کرده و اعلام کردند که
افراد بايد تک تک از دانشگاه خارج شوند و آنها بايد همه را بگردند. آشکار بود که
آنها قصد دستگيری و احيانا سر به نيست کردن تعداد زيادی از دانشجويان را داشتند.
بهانه آنان اين بود که ميگفتند از داخل دانشگاه يکی دو گلوله بسمت آنها شليک شده
است. این وضعيت و درگيری در دانشگاه تا نيمه شب ادامه يافت. فرخ نگهدار با دفتر بنی
صدر تماس گرفته و ماجرا را طرح کرد و سپس او و مسعود رجوی به دفتر رياست جمهور
رفتند و مسئولين دفتر پس از ساعتها تماس موفق شدند نظر مثبت مقامات بالاتر را مبنی
بر اينکه اجازه دهند دانشجويان از دانشگاه خارج شوند، کسب کردند. در اين درگيريها
تعداد زيادی از دانشجويان زخمی شدند. در جريان اين تهاجمات در شهرستانها (گيلان و
خوزستان) چند دانشجو کشته شدند. با وجود آنکه در مناظره تلويزيونی که متعاقب اين
تهاجم برگزار گرديد، طبرزدی نماينده انجمن های اسلامی در برابر سوال ف. تابان
نماينده پيشگاميها هر گونه طرح بستن و تصفيه را در دانشگاهها تکذيب کرد ولی آشکار
بود که او واقعيت را بيان نميکند.
وضعيت دانشجويان و اساتيد و کارکنان، بعد از بسته شدن
دانشگاهها به چه صورتی درآمد؟
پس ار بسته شدن دانشگاهها نه تنها دانشجويان وابسته به نيروهای دگرانديش
تصفيه شدند بلکه اين تصفيه با همان شدت در رابطه با استادان و حتی کارکنان دانشگاه
ها انجام شد.
چه تعداد از دانشجويان پيشگام و ديگر تشکل های دانشجويي
تصفيه شدند؟
من از تعداد دانشجويان تصفيه شده آماری در اختيار ندارم. تمامی دانشجويان
شناخته شده وابسته به سازمانهای دانشجويی دگرانديش تصفيه شدند. بخش بزرگی از آنان
در جريان دستگيريهای پس از سال های 60 دستگير شده و يا مجبور به ترک کشور گرديدند.
تعداد محدودی از دانشجويان باقيمانده در کشور در سالهای بعد موفق شدند با تلاش زياد
مجددا بدانشگاه راه يابند. اين بخش از دانشجويان نيز تحت نظر بوده و در دوره تحصيل
خود مجبور بودند از هر گونه فعاليت اجتماعی پرهيز کنند.
سازمان دانشجويان پيشگام چه فعاليتی تا بازگشايي مجدد
دانشگاه ها انجام داد؟ آيا بعد از بازگشايی دانشگاهها فعاليت های پيشگام ادامه
يافت؟
پس از بسته شدن دانشگاهها و شکل گيری سازمان جوانان پيشگام، فعاليت
دانشجويان پيشگام در چارچوب سازمان جوانان پيشگام تداوم يافت. بعد از سال 62 و
تهاجم به سازمان فداييان، پيشگاميها هم مورد تهاجم قرار گرفتند و امکان فعاليت علنی
اين سازمان وجود نداشت. با بازگشايي مجدد دانشگاهها، تمامی پيشگاميهای شناخته شده
تصفيه شده و رژيم موفق شد با حاکميت جو ارعاب در دانشگاهها هرگونه امکان فعاليت
سياسی ـ اچتماعی را در دانشگاهها مانع شود. انجمن های اسلامی (تحکيم وحدت) تنها
سازمان دانشجويي قانونی وعلنی در دانشگاهها بود که نقش پليس سياسی را در دانشگاهها
انجام ميداد. جنبش دانشچويي در اين سالها خاموش است. تا نيمه های دهه 70 و ورود نسل
جديدی از دانشجويان بدانشگاهها و تغييراتی که در دفتر تحکيم وحدت رخ داد. تحرک
سياسی در دانشگاهها نا محسوس است و طبيعتاً پيشگاميها هم حضوری در دانشگاه ها
ندارند